رضا چاچا نماد بی رحمی فوتبال !
نسل سوخته

                         

رضا چاچا در سال 1322 در اهواز به دنیا آمد و علاقه فراوانی به فوتبال داشت. ابتدا توپ جمع کن بود ولی خیلی زود با رفتن به یک دوره آموزش آمادگی جسمانی به عنوان ماساژور وارد تیمهای فوتبال شد. اوماساژوری تیمهای خوزستانی، تیم پاس تهران و تیم ملی را در کارنامه خود دارد.

زمانی در کنار رودخانه کارون در زمینهایی که بعدها به زمینهای خاکی رضا چاچا معروف شد، فوتبال بازی می کرد و بازیکن قابلی بود اما نتوانست به عنوان بازیکن فوتبال برای خود اسم و رسمی به هم بزند ولی به عنوان ماساژور با خیلی از بزرگان فوتبال ایران کار کرد.

خودش در این زمینه می گوید: زمانی که حشمت مهاجرانی و حسن آقای حبیبی در تیم ملی مربی بودند، من در کنار آنها بودم. حتی با تیم ملی به جام جهانی 1978 آرژانتین نیز رفتم.

رضا چاچا سالهای سال در کنار فوتبال بود و برای خیلی از فوتبال دوستان و بازیکنان و مربیان فوتبال،شناخته شده بود اما به ناگاه ورق برای آقا رضا برگشت و او را از آن همه معروفیت به زیر انداخت.

وی در این خصوص عنوان می کند: حدود 30 سال سن داشتم که ناگهان چربی بدنم به شدت بالا رفت هرچه عمل جراحی کردم فایده نداشت و هر روز چاقتر می شدم تا اینکه ادامه کار برای من میسر نبود و من هم خانه نشین شدم. آن موقع که این اتفاق برای من افتاد به عنوان ماساژور در تیم ملی فعالیت می کردم.

اکنون رضا چاچا در سن 66 سالگی بی کس و تنها است و گوشه چشمی به کمکهای برخی بازیکنان با معرفت فوتبال خوزستان دارد. او در بیشترمسابقات تیمهای خوزستانی در لیگ برتر و حتی لیگ دسته اول در ورزشگاه حاضر می شود و معمولا قبل از هر بازی وسط زمین فوتبال دست به انجام حرکات موزون می زند و هواداران را به وجد می آورد.

وی درخصوص وضعیت فعلی خودش می گوید: "آدمها عوض شده اند دیگر بازیکنان فوتبال مثل سابق لوطی نیستند. چند سال پیش در گوشه ای از استادیوم تب و لرز گرفتم و افتادم یه گوشه ولی کسی نگفت این بابا کیه؟ اما همون موقع رادیوهای بیگانه اعلام کردند که ماساژور سابق تیم ملی در ورزشگاه سکته کرد".

رضا چاچا با وضعیت تاسف برانگیز فعلی خود باز هم می گوید از مسئولان و بازیکنان انتظاری ندارم. ولی کیست که نداند رضا حتی جایی برای خوابیدن ندارد و به شدت به مراقبت و رسیدگی احتیاج دارد. در سرمای سوزناک و گرمای وحشتناک خوزستان او در خیابانهاست و چشم انتظار کمک مردم عابری که شاید رضا چاچا تداعی کننده خاطرات نوستالژیک جوانی آنهاست، نشسته است.

 

رضا هم زخم خورده این فوتبال پرطرفدار است و فوتبال روی بی رحم خود را به رضا نشان داده است. شاید اگر آقا رضا به جای حضور در تیم ملی و سایر تیمهای فوتبال حتی نگهبان یا سرایدار یک شرکت دولتی بود هم اکنون وضعی به مراتب بهترداشت چرا که می توانست از مزایای بیمه و حقوق کافی بهره مند باشد.

اگر رضا چاچا را به عنوان مردی از نسل سوخته فوتبال معرفی کنیم حرفی به خطا نزده ایم به همین دلیل باید با فرهنگسازی گسترده برای نوجوانان عاشق فوتبال، کاری کنیم که آنها نگاهی منطقی به این رشته جذاب و گاهی بی رحم داشته باشند و در آینده با کوچکترین حادثه ای به نسل سوخته فوتبال ملحق نشوند.

             



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ 1 فروردين 1386برچسب:, توسط محمود |